سام وعلیک.....خوبستین؟ من بعد از مدت ها اومدم.....
میدونین آخه رفته بودم مسارفت.....جاتون خالی کلی حال کردیم با بچه ها.....(.....هیس به کسی نگین ها.......)
دیگه دیگه.....رفته بودیم عروسی ..... خلاصه از برداشتن کفش دخترا از دم در تا بادکنک گذاشتن زیر عروس و.......تازه نصف شب (شب عروسی)رفته بودیم هی آروم آروم دور اتاق عروس دوماد پچ پچ میکردیم... و پنجره ره میکوبیدیم ....
و د برو که در رفتیم....(یه حیاط بزرگه که یه ساختمون مامان بزگمینا زندگی میکردن و اون یکی ساختمون که نه یه خونه کوچیک یه طبقه مال عروس و دوماد بود که ما کلی از خجالتشون در اومدیم.....
اگه بخوام خاطره تعریف کنم.... تا فردا خاطره دارم پ بریم سراغ پست ها......
[ بازدید : 79 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما : ]
[ سه شنبه 13 مرداد 1394 ] [ 19:26 ] [ میثم ]
[ ]